درباره خاتون

سلام من منا هستم

شاید باورتون نشه اما همه چیز از یه تیکه نمد ساده از یه خرازی کوچک شروع شد؛ با اون تیکه نمد یه کیف کوچیک برای لوازم توی کیفم درست کردم.

من عمران خوندم و فارق التحصیل دانشگاه شهیدبهشتی هستم. و بعد از اتمام دانشگاه کار پیدا کردم و اون زمان توی یه شرکت کار می‌کردم و ظاهرا در کارم موفق بودم اما….

این تجربه جوری بود که حس کردم این منا رو بیشتر دوست دارم و به من نزدیکتره

بدون اینکه ایده روشن و شفافی داشته‌باشم فقط شروع کردم

یه کیف دوختم

دوختم و شکافتم

بارها و‌ بارها

اولین کیف به نظرم اونقدرها تمیز و مرتب نبود آخه آموزشی ندیده‌بودم، ولی شروع کردم با آزمون و خطا ایده‌های ذهنمو پیاده کردم و اولین کیف با ساده‌ترین الگو متولد شد.

من حتی آموزش گلدوزی هم ندیده‌بودم و اولین گلدوزی‌ها رو با گره‌های کاملا ذهنی خودم انجام دادم.

انگار چالشم این بود که خودم خلق کنم

چیزی که در ذهن دارم رو بسازمش

بدون اینکه تو‌ی چارچوب اصول و قواعد گیر بیافتم

و اینجوری شد که خاتون متولد شد.

حالا چرا خاتون؟

خاتون اسم مامان‌بزرگمه که وجودش پر از مهر و عشق بود؛

و اما در مسیری که تا الان اومدم گاهی انقدر شرایط سخت و پرپیچ و خم می‌شد که تو دلم می‌گفتم بی‌خیالش بشم اما می‌دونید انگار راه برگشتی وجود نداشت، خاتون متولد شده بود برای تجربه‌های جدید و راه خودش رو پیدا می‌کرد.

و الان اینو می‌دونم که در میانه یه راه طولانی هستم و عزمم رو جزم کردم که از این اندیشه مراقبت کنم و پرورشش بدم.

بله دوست عزیزم

با طلوع یک اندیشه آغاز شد

بریدن و دوختن و طرح زدن بر تن کوله‌ی مهر

همچون یک غزل در دل عاشق(شاعر) جوانه زد

و خورشید خواستن بر آن تابیدن گرفت

و…

رستن و روییدن شکوفه‌ها و بابونه‌ها و شمعدانی‌ها.